-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آذر 1395 12:07
- این عکس چیه گذاشتی? +عکسه دیگه... -غمگینی! ورش دار +چرا? -فک میکنه خیلی ناراحتِ رفتنشی +ناراحت نباید بود? -نه ضعیف نباید بود +تا ضعف رو چی معنا کنی.. -این که اون داره خوش میگذرونه و عین خیالش نیست،حداقل اینجوری نشون میده! و تو اینجوری.. + منعطف بودن قلب آدما مشکل خودشونه! من نمیتونم تا دیروز عاشق و امروز فارغ باشم.....
-
عروسکِ دل شکسته ای بودم....
جمعه 28 آبان 1395 22:31
لعنتی... من که گفته بودم انقد عاشق قیافه م نباش... انقد از چشام تعریف نکن.. من که گفته بودم میترسم.. من که گفته بودم برات شدم عکس.. من که ترس همه وجودمو ورمیداشت که یه روز بشکنی این عروسکو... چرا اون چشمایی که فک میکردی قشنگ تر ازش توو دنیا وجود نداره رو حالا کاسه ی خون کردی و رفتی؟ تو که میگفتی مقاومتی در برابرت...
-
تو گویی که معجزه ای را چال کرده باشی..
جمعه 28 آبان 1395 22:24
زندگی چیه؟ دنبال چی هستیم؟ کدوم معجزه؟ کدوم خوشبختی باد آورده.. همدیگه رو میرنجونیم و ترک میکنیم به امید آدمای بهتر؟ روابط بهتر؟ کسی که برات میمیره و توام میتونستی دوسش داشته باشی.. توام حداقل یکی دو روز دوسش داشتی.. چرا باید بذاری و بری.. آدما به چی فک میکنن؟ آدما چی میخوان؟ چرا انقد بی انصافن... زندگی مگه جز همین حس...
-
یا انیس من لا انیس له
جمعه 28 آبان 1395 22:11
-
خداحافظ ای داغِ بر دل نشسته...
جمعه 28 آبان 1395 22:00
من که رفته بودم بی انصاف.. یه بار که منو کشته بودی.. بس نبود؟ بین این همه شهر چرا باید پا میشدی می اومدی اینجا.. چرا باید باز هواییم میکردی.. که خودت یکی دو روز حس کنی بهم نزدیکی و همه حرفای عاشقانه ی دنیا رو نثارم کنی و بذاری بری و من بمونم و یک شهر... من جز این شهر جایی رو نداشتم آقای مسافر... من جز این شهر جایی رو...
-
ای درونم همه تو
شنبه 26 دی 1394 20:47
دارم به تو فکر نمیکنم.. داشتم بهش میگفتم این غمگین ترین جمله ایه که به عمرم شنیدم.. چرا؟ چون واقعیترینشونه برام.. چون داره از یه سعی مدام برای فکر نکردن به کسی میگه... غمگین تر از این داریم؟ فکرت و خیالت پیش کسی باشه و سعی کنی.. سعی کنی.. همه ی شب و روز سعی کنی و شبها از جیغ خودت بیدار بشی.. ینی که داری سعی میکنی.. که...
-
عشق بازی با کنکور!
چهارشنبه 23 دی 1394 16:06
واقعیت اینه که وقتایی که درس میخونم اعصابم آرومتره.. دیدم به همه چی مثبت تر میشه.. شایدم وقتایی که فکر منفی زیاد میاد سراغم علتش راضی نبودن از خودم و اون استرس ته دلمه.. شبا مخصوصن .. شبا هرچقد زودتر بخوابم و فرصت جولون دادن به فکرای منفی ندم بهتره برام.. کلنجار رفتن با تستها رو ترجیح میدم به کلنجار رفتن با فکرای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دی 1394 13:30
ترجیح میدم با سیاست دوست داشته بشم یا بدون سیاست دوست داشته نشم?! واقعیتش اینه که اولی رو نمیتونم جزو دوست داشتن ها تقسیم بندی کنم.. آخ که دلم.....
-
.... اما همیشگی توئی
چهارشنبه 23 دی 1394 01:06
بخوابم بابا.. اینا واسه من کنکورو م.د.ا.ر و الک.ترونیک و ر.یاضی مهندسی نمیشه... به قول شهرزاد توو این قسمت آخریش ، توو زندگیت به هیشکی تکیه نکن.. منتظر هیشکی نباش... به خدا که همینه...
-
دوست داشتن اگر دوست داشتن باشد... !
چهارشنبه 23 دی 1394 01:04
و باز هم تاکید کنم که دوس داشتنی که سیاست تووش باشه دوزار نمی ارزه... جمع کنیم خودمونو بابا!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دی 1394 01:00
از علایم دوس نداشتن/کم دوس داشتن/به حد کافی نخواستن کسی،مطمئن نکردنشه.. دلشو قرص نکردنه.. این که برگرده با کوچکترین تیکه ای بهت بفهمونه که میخوام مطمئنم کنی،راستش،مطمئن نکردن تو بدتر از تیکه ی اونه.. راستش،دلش لرزیده،دلش حتی برای یک بار هم که شده مطمئن شدن خواسته،جواب تو نباید گلایه باشه رفیق. . جاش نیس که خودتو لوس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دی 1394 00:56
خب من با کدوم آئین و فرهنگی این دعوت گروهی وُ.ر.ت.ا تو هضم کنم ?! در من نمیگنجد آقا! شمام سعی نکن این چیزارو برا خودت عادی جلوه بدی،نیست،به خدا که عادی نیست وقتی از اون ور ادای خاص واس یه نفر درمیاری و از این ور ادای خاص گروهی.. بیخیال بابا.. آدم دچار بودن نیستی تو.. مثل اینه که بخوای یه بازی رو زوری یاد بگیری و هی...
-
مروارید میشی بخندم?
دوشنبه 21 دی 1394 22:11
از کارای واجب بعد کنکور که فک کردن بهش برام خوشالی میاره،درست و ردیف و سفید کردن دندونامه.. ینی میشه یه دکتری برم که نگه لازم نیس ارتودنسی?! خو لازم نیس یه روش دیگه به کار ببر این کجی لامصبو حل کن دیگه... سین میگف یه روش جدید لا.یتینگ هم اومده که خیلی خوبه و بدون عوارضیه که اون دکتره بم گفته بود... خدا کنه..
-
یه روزُ ورزش کن
دوشنبه 21 دی 1394 22:07
حالا یه شب رفتم پیاده روی آ! احساس مانکن بودن ول نمیکنه لامصب :)) ولی جدی سعی کنم هر شب برم... خیلی حس سرزنده بودن و سبکی دست میده بهم..
-
قهرمان لحظه ها باش
دوشنبه 21 دی 1394 12:22
خسته ی آهنگ و فکر و خیالای هیجانی ام! مث دختربچه سیزده ساله ها هنوزم میتونم مدتها توی فکر و خیال باشم و گذر زمانو نفهمم و وقتی به خودم میام ببینم وای چقد خسته م از این گشت و گذار! واقعیتش دوس ندارم اینجوری باشم... تووی زمان حال بودن لذتی داره که با هیچی قابل مقایسه نیس.. یه لذت واقعی... واقعی شدن رویاهات . . وا نده...
-
ما خودمونو داریم و قدرت تخیلمونو
یکشنبه 20 دی 1394 02:45
خب به کجای دنیا بر میخوره الان که من توو یه اتاق بتنی و سیمانی و فلان دراز کشیدمو صدا پارس سگ نمیدونم از کجا میاد،چشامو ببندمو فک کنم توو یه خونه چوبی وسط جنگلم که آتیش توو شومینه داره ترق و توروق میکنه? حتی تر فک کنم اون بیرون مه ه و صدای سگ از نزدیکترین آبادی،از میون درختا و بوته ها میگذره و خودشو میرسونه به کلبه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دی 1394 02:20
از لذت های خوب این روزهام کلنجار رفتن با درس م.د.ا.ر ه.. این که یک بار میخونی و میبینی پوووف هیچی نفهمیدم ولی مطمئنی با هر یه بار دیگه خوندن وضعیت بهتر میشه،یه جور تمرینه به امید داشتن موقع مواجهه با بن بست ها..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دی 1394 02:13
از جمله کارایی که دوس دارم بعد کنکور انجام بدم سر و سامون دادن به وضعیت اطلاعات عمومیمه! واقنا! کلی اعتماد به نفسمم میبره بالا،مثلن حس میکنم اطلاعات تاریخی و جغرافیاییم داغونه! مخصوصن وقتی داداشا در این مورد میحرفن سرتا پا گوش میشم که بفهمم چی میگن و واقن آخع چطور توو شرایط یکسان، اینا انقد اطلاعات عمومیشون از من...
-
اعترافات یه مهندس برق
یکشنبه 20 دی 1394 02:00
فک میکنم علم روانشناسی انقدی مهمه و ارزش داره که بشریت همه چیو ول کنه و بچسبه بهش.. آقا دکمه ی استاپ پیشرفت تکنولوجی و کوفت و زهرمارو بزنیم بشینیم خودمونو کشف کنیم... آخ از این خودشناسی اصن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دی 1394 01:46
به دخترایی که آسون ازدواج میکنن غبطه میخورم.. واقعیتش حس میکنم ایمان قوی دارن یه دسته شون.. همین دوست خودم.. خیلی ساده و بعد چند تا خواستگار شریک زندگیشو انتخاب کرد.. گریه م میگیره گاهی که زیاد به این موضوغ فک میکنم.. واقن از ایمان بالا و کم توقعیه این موضوع... حس میکنم دنیارو واقن جدی نگرفته.. عمیقن به این رسیده که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دی 1394 01:45
تا یه مدت وقتی یه خوبی توو خونواده یا خودم حس میکردم میگفتم خب بیخیال مغرور نشیا،شاید خیلیا این ویجگی رو دارن.. حالا خودم به کنار،ولی جدیدن و شاید با بالا رفتن سن و دیدن خونواده و آدمای بیشتر،به این نتیجه میرسم که واقن خونواده م آدمای خاکی هستن.. شاید در مقایسه با جامعه جزو قشر متوسط باشیم ولی توو فامیل و آشنا همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دی 1394 01:37
فک کنم از بعد کنکور کارشناسی بود که تا دیدم به یه چیزی نرسیدم یا رسیدن بهش دیره،به این فک کردم که یادم باشه فلان کارو بکنم بچه م مث من نشه... بعد خب باید در این زمینه سر فرصت بیشتر مطالعه کنم،درسته شنیدم نباید بخوایم آرزوها و عقده های خودمونو توو بچه هامون جبران کنیم،اما خب من یه چیزای کلی مد نظرمه.. باید بیشتر مطالعه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دی 1394 12:59
دوست داشتنی که سیاست قاطیش باشه دوست داشتن نیست.. گول نزنیم خودمونو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دی 1394 14:51
خب خیلی دلم برا صدات تنگ شده بود... خوش خوشانم بود دیشب از این که هرچی تایپ میکردم درمقابلش وُ.ی.س میفرستادی.. مُردم برا اون نفس نفس زدن و استرس ویس اولت... نمیشه تو گفتنات همیشگی باشه? از دستت در نره.. از دلت شایدم! موندم چیکار کنم الان،آنیستال کنم یا نه! خودت گفتی برو درس بخون،دیشب اما جوری جوری برخورد کردی که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دی 1394 23:35
مزخرفتر از این دوران پ.ر.ی.و.دی وجود نداره... ینی که چی انقد فکر مزخرف. یهو هجوم میارن سمتت... استرس میگیرم وقتی یه روزو از دست میدم! امروز صبحش از فکر و خیال نخوندم،بعدش حموم و خواب،بعدش مهمون،الانم زانوی غم بغل گرفتم که حتی یک ساعت هم نشده مطالعه امروزم... آنیستال کنم برنامه هارو تا آخر ماه که مامان برمیگرده.. یه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دی 1394 17:11
بذا فک کنم اثرات پ.ر.ی.و.د شدنه که انقد حسای عجیب غریب هجوم آوردن سمتم و با این که صبح تا ده و سی خوابیدم باز الان بعد حموم هم خوابم میاد... لابد واقنی اثرات اونه دیگه.. نمیخوام دیگه برا کسی تعریف کنم هر کوچکترین خبری که میشه ازش.. دیشبم که به میم گفتم واقن چون توو اون لحظه که داشت اصرار میکرد بهش پی ام بدم پی ام داد،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دی 1394 12:11
نون توو کافه یه عکس ازم گرفته که دستم جلو صورتمه و فقط چشام معلومه.. خب چون دخترا خیلی ازش استقبال کردن گذاشتمش وفایل.. شعری که بلافاصله زده : چ.ن.گ.ی.ز چ.ش.م.ه.ای ت.و آ.م.د به غ.ا.ر.ت.م... و ادامه ش! دیدما ولی لایک نکردم،قبلش پر از حسای منفی و غم بودم و داشتم گریه میکردم برا حال خردادی که گذشت.. اسکرین شات شعرو برا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دی 1394 18:04
دندونم شروع کرده به درد کردن! خسته نباشه واقن از این همکاری به موقعش موقع درس خوندن! اگه این فصلو امروز تموم کنم عالی میشه.. سومین فصل
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دی 1394 12:21
بار اولی که با هم حرف زدیم گفتی چقدر چهره تون آشناس شما! من زبونم بند اومد از این که داشتم دقیقن به همین فک میکردم که چقد چهره ت آشناس! با این که مطمئن بودم هیچ جایی قبلن ندیدمت.. شیش ماه بعدش گفتی چقد منو تو شبیه همیم... و یک ماه بعدش چقد راحت شبیهِ خودتو تونستی تنها بذاری... چه بدونم.. شایدم من تند رفتم.. توو اشتباه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دی 1394 10:34
طبق معمول بعد خستگی روحی خیلی خوابیدم... دیشب باز خواب دخترعمه رو دیدم.. دلم براش تنگ شده و نگران خوابایی ام که میبینم.. گردنم و پام درد میکنن.. رگشون گرفته انگار.. نمیدونم از بی تحرکیه یا از چی.. امرز باید 6ساعتو بخونم،گوشی خاموش باشه بهتره و این که باید تصمیم بگیرم که عملکردم توو محیط مجازی چطوری باشه این چند روز......