یک نارنجیِ آرام

به رویاهات بیاندیش نارنجی..

یک نارنجیِ آرام

به رویاهات بیاندیش نارنجی..

یا رب این بچه ی ترکان چه غیورند به خون.......

واقعیتش گاهی خسته میشم.. قهر میکنم پیش خودم.. بدون این که کسی که ازش قهر کردم روحش خبر داشته باشه.. بهش میگم میتونستی اون عکسی رو که میدونی من نمیبینم بذاری فلان جا که ببینم.. مسخره س خب.. ولی همینقد مسخره انتظار دارم و قهر میکنم باهاش.. البته که فقط پیش خودم..

آره خسته میشم.. خسته میشم از هی روشن کردن نت و هی ریفرش کردن فلان برنامه هه.. بعد یهو نتو خاموش میکنمو میام زانوهامو بغل میکنمو میگم اصلنم دوسم نداره.. چرا؟ چون فلان عکسو نذاشت اینجایی که من هستم.. بازم بیشتر؟ چون من خسته م میشه از هی ریفرش کردن.. وسط درسای زیاد این روزا دوس دارم چراغ زرده روشن شه و شماره ی سیو نشده ش بیفته رو گوشیمو بخونم که نوشته سلام...... همین. باور کن این سری جواب میدم... مث دیفه های پیش نمیکنم.. قول میدم.. ببین؟ من شمردم.. شمردم شعر مخصوصات واسم بعد از برگشتم سه تا بیشتر شه.. اصن توو سومیه قول بهت میدم عوض کنم ری اکشنِ نداشتمو... خو راس میگی.. خودمو گاهی میذارم جای تو و میگم دوبار براش انقدر تابلو نوشتم انقدر بی تفاوت رد شد... برا بار سوم چرا؟ واقن از خودت میپرسی چرا؟ اصن فکر میکنی؟ یا همینجوری یهویی یه بار دلت تنگ میشه و مینویسی و تمام؟ انقدر بی رحم واقن؟ یادته آخرین بار گفتی آره من بی رحمم.. نبودی که.. بی رحم نبودیا ولی بازیشو دراوردی خب...

ببین؟ باورت میشد کم بیارمو بلاخره ازت مستقیم و مخصوص بنویسم توو روزانه هام؟ نمیدونم که.. شاید فردا پشیمون شدم.. شاید این اولیو آخرین نوشته ی مخصوصم واست باشه... اصن ببینم... با همه مث منی تو؟ اون سری که گقتی مگه بیمارم برای چندین نفر........... خب.. برای دو نفر چی؟ سه نفر...؟ میفهمی حالم بده؟ قاطی کردم.. نمیدونم شاید شکاکم مثلن... ولی خب.. ثبلن همینجام نوشته بودم که دلم رابطه الکی نمیخواد.. توانشو ندارم.. دلم تعهد راستکیه واقعنیه رودر رو میخواد.... خودمونیما.. شمام کم نامردی نکردیا... ینی... راستشو بخوای... به نظرم بزرگترین نامردی ممکنو کردی... بعد حالا من نشستم درمورد دوتا شعر غیر متقیمی که نوشتی عذاب وجدان میگیرم... اون مستقیمای اون روز لعنتی چی پس؟ گیریم شیش ماه هی غیر مستقیم گفتیم... یه بار مستقیمه لعنتی که گند زد به همه چی که.. اصلن میدونی چیه؟ قهرم.. خیلی زیاد قهرم..

ماهگردِ ترک دنیای برنامه های گوشی.......


ماهگرد تصمیم های بزرگ......


ماهگرد شروع کارهای جدی.....


و امروز... شروع نهج البلاغه خوانی و سومین کتاب مشترک با "طا"...